خرید کتاب شمس و صغرا نوشته محمد باقر میرزا نشر هرمس
120,000 تومانای فرزند حمد میکنم خدا را که نجاتِ تو فرزندِ عزیزِ من به دستِ فرزند دیگرم واقع شده. رهینِ منتِ بیگانه نیستیم و دستِ بیگانهای تو را مس نکرده که انگشتنمایِ فرومایگان شوی. این جوان فرزند من است که مدتها بود او را ندیده بودم. جای آن بود که امشب من سهبار به هلاکت رسم. از سختجانی زنده ماندم. گویا شما را هنوز به من احتیاجهاست. بار اول وقتی بود که شما را بر روی آن بام در شعلهٔ آتش دیدم و یکمرتبه از نظرم مفقود شدید. باز دویم آنگاه بود که طیبه آمد و مژدهٔ سلامت شما را داد. بایستی از آن فرح ناگهانی مرده باشم. بار سیّم موقعی بود که بیخبر چشمم به این فرزند عزیزم افتاد که در طفولیت از من دور مانده بود و امیدِ دیدار او را نداشتم. و اکنون او را یافتم. جوانی به این دلارامی و رعنایی! آیا نبایستی از فرح فجأه کنم؟