مأمور سرويس مخفي، ايتن برک، با مأموريتی مشخص وارد ويواردپاينزِ آيداهو میشود:
پيدا كردن و بازيافتن دو مأمور فدرالی كه يک ماه پيش در اين شهر گم شدهاند؛
ولی هنوز چند ثانيهاي از رسيدنش به شهر نمیگذرد که درگير تصادفي شديد ميشود.
در يك بيمارستان به هوش ميآيد. بدون كارت شناسايي، بدون تلفن همراه و بدون كيف دستي.
كاركنان بيمارستان ظاهراً به اندازهی کافی رفتاری دوستانه دارند ولی چيزی… درست نيست.
با گذشت روزها، تحقيقات ايتن درمورد ناپديد شدن همكارانش، بيش از پاسخ، باعث پيش آمدن سؤالات بيشتری ميشود.
چرا او نميتواند با همسر و پسرش در دنياي بيرون تماس بگيرد؟ چرا كسي باور نميكند او همان کسی است كه ميگويد؟
و دليل وجود حصارهاي الكتريكی دورتادور شهر چيست؟ برای داخل نگه داشتن ساکنان شهر است یا بیرون نگه داشتن چیزی؟
با هر قدمی كه ایتن به حقيقت نزديکتر ميشود، از دنیایی که میشناخت، دورتر میشود.
تا درنهایت با حقیقتی هولناک روبرو میشود: شايد هرگز نتواند زنده از ويواردپاينز بیرون برود
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.