خرید کتاب سوسن دشت و پرنده آسمان از نشر شبگیر

اما تو بینایی بدست آور، حداقل طلبه ای سخت کوش برای سوسن و پرنده باش. یقیناً هیچ کس نمی تواند به طور حتم آنچه را که سوسن دشت را بر می انگیزاند و به سلوت می رساند، و نظایر سرخوشانگی دیگر را باور کند ـ اما بی شک چیزی بالاتر از شادمانی کردن نیست!
بنابراین، شما به وجود می آیید، که شما حضور می یابید، در “امروز” که شما ضرورت هستی را در می یابید، که حضوری مغتنم اید، در جایگاه انسانی خود، اکنون می توانید بنگرید ـ این شگفتی را در یابید: که بیناترین اید، که شنوایید بر ناچیزترین نواها، که هر رایحه ای را پذیرایید، و رب النوع طعم ها ایید، و حال در انباشتگی بی پایان احساساتتان، که تبلور نور آسمانی برای شما و به خاطر حضور خوش یمن شماست، که وقتی دست از نور افزایی می شوید، ماه داوطلبانه و مصرانه در کوک درخشیدن است و ستاره های چسبیده به سقف آسمان چشمک زن می شوند؛ که زمهریر در سکوت و به آهستگی از راه می رسد،
همه ی زمین در تن پوش مبدل و مندرس و رنگ باخته تظاهر به غریبگی و غریبه بودن می کنند ـ و در پس این خیمه شب بازی در پی سرور تو هستند؛ اما فردا که بهار مستانه سورنا می نوازد، سُهره ها در ارتشی نا شمردنی آسمان را تسخیر و فتح می کنند، فقط برای اینکه سُلوت را به تو پیشکش کنند؛ و سبزینه ها خاک می ترکانند و ساقه می جنبانند، که جنگلی همچون بزک مه رویان پدیدار گردد، بزم و هلهله ی ناتمام درختزاران و این شعف و بی مانندی صورت می پذیرد تا تو شادمانی و طرب را برای همیشه در سینه ی خود پنهان داری؛
و اما بعدتر سلطان هزار رنگ “پاییز” یکه تاز در ارابه ی زمان می تازد و پرستوها که بار سفر می بندند و پرواز به دیگر سو به دورترین ها، نه اینکه خود را با ارزش و دست نیافتنی جلوه دهند و نشان دهند که چشم نوازی شان محدود و سخت به دست می آید، آه، نه، هرگز، فقط برای اینکه از آن ها دلزده و دل بریده نشوی؛ و جنگل که تمام ظرافت های نهفته در خود را برای فصلی دیگر به کناری نهاده و خاموش گشته است، یعنی، می تواند دوباره در زمانی نو شادابی و حلاوتی به بینایی شما بخشد.