نقش برجستۀ آویزان به دیوار اتاقم، تصویر سه دختر بود که سوار بر بَلَم، رودخانۀ بریثت را طی میکردند. روی پای هر دختر سبدی قرار داشت.
بابا گفته بود: «اون سهتا خواهرن؛ از سه قبیلۀ بومی مختلف. این سه خواهر نماد سه محصول زراعی بسیار مهم هستن؛ ذرت، لوبیا و کدو. این محصولات خواهرانی هستن که با هم بزرگ میشن. بزرگترین دختر ذرته؛ اون از همه بیشتر رشد میکنه و محافظ ساقههای خواهرهای کوچیکترشه. خواهر وسطی لوبیاست؛ اون با تولید اَزُت، خاک رو مغذی میکنه که باعث میشه خواهرهاش انعطافپذیر و قدرتمند رشد کنن. کوچیکترین دختر هم کدوئه. اون محافظ خواهرهاشه. اون برگهاش رو پهن میکنه تا روی زمین سایه بیفته و با علفهای هرز مبارزه میکنه. ساقههای نرمِ کدوئه که سه خواهر رو به هم متصل و اونها رو با هم متحد میکنه و به بالاترین قدرت میرسونه. برای همین، میدونستم که در آینده صاحب سهتا دختر میشم؛ حتی بعد از اینکه واکوندا مُرد. فرییا ذرته، فلاسی لوبیاست و تو، بتی، کدو هستی. مثل کدو که از ذرت و لوبیا محافظت میکنه، تو هم باید از خواهرهات مراقبت کنی.»
رمان بتی شعری است در ستایش بازآفرینی خویشتن و اینکه چگونه میتوان راهی برای دوام، زیستن و برای انسان ماندن یافت.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.