کتاب شاخنامه 2 سرگذشت یک شبح سرگردان نشر هوپا
شاخنامه همانطور که از اسمش پیداست داستان شاخهاست. اصلاً کی گفته همیشه باید داستان شاهها را نوشت و خواند؟ خیلی وقتها تاریخ را شاخها رقم میزنند؛ همانهایی که غرور و خودخواهی و قدرت، حسابی شاخشان کرده و فکر میکنند حالا که دنیا به دستشان افتاده تا میتوانند باید به همهچیز و همهکس شاخ بزنند و شاخ بقیه را هم بشکنند. شاخنامه داستان همین شاختوشاخ شدنهاست و آخروعاقبت شاخهای دراز.
روزهای اول مردنم خیلی روزهای سختی بودند. نمیدانستم چهکار کنم، کجا بروم و آخرش چه میشود؟ تا کی باید بین زمین و هوا معلق میماندم؟ نه زندهها من را میدیدند، نه شبح سرگردانی دوروبرم بود که باهاش درد دل کنم. شده بودم یک شبح افسرده.
علائم افسردگی شبحها:
بدنشان دانههای نامرئی درمیآورد. رنگشان از سفید نامرئی به آبی نامرئی تغییر میکند. از دیوارهای قطور بهسختی عبور میکنند. از مکانهای روشن میترسند و موهای نامرئی تنشان میریزد.
کتاب باستان شناسی وحشتناک اثر نیک آرنولد نشر هوپا
باستانشناسی مساوی است با آشغالجمعکنی! بله! درست شنیدید، بیشتر چیزهایی که باستانشناسها پیدا میکنند، آشغالهای بهدردنخوری مثل استخوان حیوانها یا سفالهای شکستهاند! اما آنها چیزهای جالبی هم کشف میکنند. مثلاً:
تا حالا دلتان خواسته بدانید که…
چرا فکّ مردمِ دورانِ باستان از فکّ مردم امروزی بزرگتر بوده؟
چرا خطرناک است دنبال اردکها وارد یک مقبره شوید؟
چطور با استفاده از پشگلِ فسیلی، میشود یک آدمخوار را شناخت؟
چرا تونلزدنِ خرگوش یک جور تهدید حساب میشود؟
کتاب شبح دریاچه ی گاس واتر اثر لوسی استرینج نشر هوپا
منطقهی لِیک، سال ۱۸۹۹
اِرل مرده است و پسرعمو کلارنسِ بدجنس همهی ارث او را بالا کشیده است. بانو آگاتا اسکوئیث دوازدهساله را از گاسواتر هال بیرون انداختهاند تا در یک کلبهی مخروبهی کوچک بههمراه غریبهای که ادعا میکند پدرش است زندگی کند. اگی مصمم است که هویت واقعیاش را پیدا کند، اما او در راه جستوجوی حقیقت تنها نیست؛ در آخرین روز سال، وقتی که ساعت نیمهشب را اعلام میکند، دختری اسرارآمیز و نورانی از شکاف زمان بیرون میخزد و تا وقتی که اسرار تاریک و وحشتناک گذشته افشا نشود آرام نخواهد گرفت.
کتاب کارآگاه سیتو در ایران 8 سیندرلا در تبریز نشر هوپا
مدال یادبود ستارخان و گلولهی طپانچهی باقرخان از موزهی خانهی مشروطهی تبریز دزدیده شده، با اینکه نگهبان موزه حواسش به همهجا بوده! ولی ماجرا فقط این نیست. خانم پیری هم به ادارهی پلیس آمده و شکایت کرده که یک نفر لنگهکفشهایش را از خانهاش دزدیده ولی این دزد مرموز با کفشهای شوهرش کاری ندارد! کارآگاه سیتو و دستیارش باید ربط این دو پرونده را با هم بفهمند و معما را حل کنند
کتاب شاخنامه 1 آخرین ماموریت ابلیس نشر هوپا
شاخنامه همانطور که از اسمش پیداست داستان شاخهاست. اصلاً کی گفته همیشه باید داستان شاهها را نوشت و خواند؟ خیلی وقتها تاریخ را شاخها رقم میزنند؛ همانهایی که غرور و خودخواهی و قدرت، حسابی شاخشان کرده و فکر میکنند حالا که دنیا به دستشان افتاده تا میتوانند باید به همهچیز و همهکس شاخ بزنند و شاخ بقیه را هم بشکنند. شاخنامه داستان همین شاختوشاخ شدنهاست و آخروعاقبت شاخهای دراز.
قرار است توی این کتاب ناگفتههای ابلیس لعنتی را بشنوید. یعنی برای یک بار هم که شده ابلیس از زبان خودش داستان ضحاک و جمشید را تعریف کند، از نسبت فامیلیاش با مارهای روی دوش ضحاک بگوید و از نفرتش به کارهای خوب جمشید. قرار است کلی حرص بخورد که چرا فریدون به دست سربازان ضحاک کشته نشد و به پادشاهی ایران رسید، و از نقشههای شکستخوردهاش بگوید و امیدهای الکیاش به نقشههای جدید. او قرار است توی این کتاب کلی رودهدرازی کند و سر من و تو را بخورد و دلش خوش باشد که بچهابلیسهای کپکیاش کار ناتمامش را تمام میکنند: نابودی جهان!
کتاب ته جدولی ها 11 معمای روز ساده لوحان نشر هوپا
امروز روز تولد پدرم است. در ضمن، روز شوخیهای سرکاری و خالیبندی هم هست: روز بیستوهشتم دسامبر.
و البته، بدترین روز سال برای من! لابد میپرسید چرا؟ خب به دلایل فراوان:
چون از شوخی خوشم نمیآید.
چون قرار است با تیم سِرّیو بازی کنیم؛ کثیفترین تیم لیگ.
چون قرار است بدجور لهولوردهمان کنند.
و بدتر از همه… چون تازه فهمیدهام که مدرسهمان مجبور است زمین فوتبال سوتوآلتو را بفروشد تا بدهیهایش را بدهد!
اما اگر دیگر نتوانیم فوتبال بازی کنیم، پس تکلیف عشقفوتبالها چه میشود؟
نکند این واقعاً پایانِ کار باشد؟ یا وقتش رسیده که دست به کار بزرگی بزنیم؟
یک داستان پر از هیجان و شگفتی و دوستی واقعی… از مجموعهی تهجدولیها.
اینبار با چالشی که همهچیز را تغییر میدهد!
کتاب جادوی مامان بزرگ اثر الکا اوالدز نشر هوپا
مامانبزرگ ویل فقط کیک میپخت و چیزمیزهای عجیبوغریب میبافت؛ تا وقتی که او زنده بود ویل اینطوری فکر میکرد. اما وقتی مامانبزرگ از دنیا رفت و جسپر فیچتِ بدجنس به شهرشان آمد، کمکم اتفاقاتی جادویی آن دوروبرها افتاد که همهی تصورات ویل را به هم ریخت.
آیا ویل و دوستان قدیمیِ مامانبزرگ میتوانند دست فیچت را رو کنند و کسبوکارش را از رونق بیندازند؟ معلوم نیست! شاید با کمک موتورسیکلتهای عتیقهی رفقای مامانبزرگ و یک گله گوسفند جادویی توانستند!
کتاب شهر ماه خونین جلد دوم شهر افسون برکه ها نشر هوپا
چند سالی میشود که آذر از شهر ماه خونین بازگشته و زندگی تازهای را شروع کرده است. از طرفی در شهر خبرهای شومی از دزدیده شدن بچهها به گوش میرسد و تمام خبرگزاریها در مورد آن مینویسند. آذر هم مثل همه اخبار را دنبال میکند. گمان میکند خانوادهی کوچکی که در طی این سالها ساخته در امنیت است. اما تمام اینها فکر و خیالی پوچ است، بالاخره آن روز شوم از راه میرسد و دخترش ناپدید میشود. این ابتدای ماجرایی است که او را دوباره به گذشته و شهر ماه خونین وصل میکند. دوباره آنها را میبیند، اما این بار بهشکلی موحشتر و هراسناکتر
کتاب آن جا که دل باید باشد اثر سارا کروسان نشر هوپا
جدیدترین رمان سارا کروسان، نویسندهی نامآشنای ایرلندی و برندهی مدال «کارنگی»، قصهای است تلخ و شاعرانه از عشق و بقا در روزگاری که تاریکی و مرگ بر سرزمین ایرلند سایه انداخته؛ در میانهی قحطی بزرگ.
سال 1846 است. در ایرلند و در مزرعهی خانوادهی نل، سیبزمینیها سیاه شدهاند و نانی در سفرهها یافت نمیشود. قحطی کشور را فراگرفته و مردم یا جانشان را از دست میدهند یا دست از خانه و زندگیشان میکشند. فشار اربابها نیز زندگی را به کام رعیت تلختر کرده.
نل که خدمتکار خانهی ارباب است، باید هر کاری از دستش برمیآید بکند تا خانوادهاش از گرسنگی نمیرند، حتی اگر در این راه آرزوها و رؤیاهای خودش را خاک کند. در این میان، عشقی به قلب گرمی میبخشد، عشقی ممنوع… نل درگیر انتخابهای جانکاهی شده است.
این رمان، راوی عاشقانهای پرنشیبوفراز است میان دختری فقیر و وارث جوان عمارت اربابی، روایت عشقی که دو دنیای دور از هم را به هم پیوند میزند؛ و درعینحال روایت ملتی است در آستانهی فروپاشی، ملتی که در دل قحطی و نابرابری همچنان دست از زندگی نمیکشد