خرید کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو ترجمه محمدرضا پارسایار نشر هرمس
1,400,000 توماناسمم ژان والژان است. محکوم به اعمال شاقّهام. نوزده سال در زندان بودم. چهار روز است که آزاد شدهام و به پونتارلیه میروم. عصر که به این شهر آمدم،
به یک مهمانخانه رفتم، به خاطر گذرنامهٔ زردم که به شهرداری نشان داده بودم بیرونم کردند، کار درستی کردند. به مهمانخانهٔ دیگری رفتم،
گفتند «از اینجا برو!» این خانه، آن خانه، هیچکس قبولم نکرد. رفتم زندان، دربان در را باز نکرد. داخل لانهٔ سگی رفتم.
سگ گازم گرفت و بیرونم کرد، انگار آدم بود. مثل اینکه میدانست من که هستم. به مزارع رفتم تا زیر نور ستارگان بخوابم. ستارهای نبود.
آنجا، توی میدان، رفتم روی سنگی بخوابم. زن مهربانی خانهٔ شما را نشانم داد و گفت: «آن در را بزن.» در زدم. اینجا کجاست؟ مسافرخانه است؟