سیلورستر عروسک را در مقابل خودش نگه داشت.

عروسک در قد‌و‌قواره‌ی کودکی کم سن‌و‌سال بود.

دست‌های عروسک را کاملاً باز کرد.

گفت: نمی دونم در چه نوع داستان عجیبی می‌تونستی باشی…

حناگفت: «تو هیچ‌چیز از بستنی نمی‌دانی.» آکاتاش به طعنه لبخندی زد و گفت:

«هِه، من سی سال روی آن کار کردم، از هر کس دیگری بیشتر می‌دانم در موردش.» حنا گفت:

«اگر چیزی می‌دانستی عاشقش می‌شدی. اصلاً می‌دانی چه‌جوری به وجود آمده؟» آکاتاش گفت: «

چند تا فرمول ساده است. فقط آدم‌های زمینیِ احمق و شکمو می‌توانند چنین فرمول سـاده‌ای را بسـازند و بعد عـاشق آن شـوند.» حنا گـفت: «نه،

چند‌تا فرمول ساده نیست.» آکاتاش سر تکان داد و با پوزخند گفت: «آها خب برای تو پیچیده است.» حنا گفت:

«یک قصه دارد.» آکاتاش گفت: «چی؟» حنا گفت: «قصه. هر چیزی قصه‌ای دارد. قصه‌اش را نشنیدی؟» آکاتاش چیزی نگفت. حنا گفت: «گوش بده.»

این گربه باید جنگیدن را یاد بگیرد!

ورجک پنجولی بچه‌گربه‌ای از نژاد اصیل مِسوپوتِمیَن بلو است که در خانه‌ای قدیمی در بالای تپه زندگی می‌کند. او تابه‌حال از خانه‌اش بیرون نرفته و در زندگی‌اش هیچ ماجراجویی خاصی نداشته است تا اینکه روزی پدربزرگش در ملاقاتی مرموز به او دربارۀ فوت‌وفن‌های جلال، جد بزرگشان، می‌گوید که نوعی هنر رزمی سرّی برای گربه‌ها است.
حالا ورجک باید از فوت‌وفن‌های جلال استفاده کند تا در شهری پر از سگ‌های خطرناک، دارودسته‌های گربه‌ها و‌ از همه عجیب‌تر، ناپدیدشدن‌های رازآلود زنده بماند.

ورجک پنجولی کتابی با تصویرهای فوق‌العاده و داستانی جذاب و هیجان‌انگیز است که دوستی، وفاداری و شجاعت را روایت می‌کند