رازها با انتخاب‌های ما چه می‌کنند؟ دانستن و ندانستنشان در «ارزش» انتخاب‌های ما چه تأثیری دارند؟ رازهایی که همچون چاهی عمیق، با چنبره‌ای از هزارتوهای تاریک و کهنه احاطه شده‌اند و هرکدامِ ما لحظات کابوس‌وار زندگی‌مان را در یکی از آن حفره‌های هراسناک سپری کرده‌ایم.

جوانی که همسرش را دزدیده‌اند و با ردیابی گوشی او سعی در یافتنش دارد، از میان همین هزارتوهای تیره به چاهی می‌رسد که در حفره‌هایش معتادان و گورخواب‌ها آتش روشن می‌کنند؛ پسربچه‌ای روستایی که هم‌مدرسه‌ای‌اش گم شده، برای یافتنش به خانۀ پیرزن تنهایی می‌رود که همه از او می‌ترسند، اما درمی‌یابد پیرزن راه‌های زیرزمینی پیرامون چاه‌ روستا را می‌شناسد؛ و دبیری عیلامی که در هنگامۀ حملات آشوربانیپال به شوش، در یکی از این هزارتوها، با جنازۀ شاه تنهاست تا پیکر شاه را به جزیرۀ جاودانگان برساند یا سرزمینش را نجات بدهد؛ و درست سر همین بزنگاه‌هاست که صدای درون ما خاموش می‌شود و تنهایمان می‌گذارد.

لندن قرن هجدهم. محله‌های‌ شلوغ و کوچه‌های پرماجرا. رود تیمز درخشان. منطقه‌ای فقیرنشین با رخدادهای رنگارنگ. یک سیرک باشکوه. کارناوال رنگینی از آدم‌های متفاوت؛ از صاحب سیرک و پادو و کارگر و نجار و خانه‌دار و رخت‌شور و بندباز گرفته تا آوازه‌خوان و دزد و جیب‌بر و بی‌کاره و بی‌اخلاق. آدم‌هایی که هم اوج معصومیت‌اند و هم نهایت شرارت، و در کنار هم بزرگ می‌شوند، اشتباه می‌کنند، عاشق می‌شوند، نزاع می‌کنند، می‌آموزند، جدا می‌شوند و خودشان را بازمی‌یابند. و نگین این جمع مردی ساکت و مرموز و هنرمندی شورشی است که گرچه هیچ شباهتی به دنیای اطراف خود ندارد، اما همان‌قدر که بر تاریخ هنر جهان تأثیر می‌گذارد و مانا می‌شود، زندگی دختر و پسر نوجوانی از محلۀ فرودست را هم دگرگون می‌کند.

«نور شعله‌ور» سفری پرماجراست که مخاطب را نیز مثل شخصیت‌های کتاب به خودآگاهی تازه‌ای می‌رساند